یک حکایت تلخ اما واقعی از زندگی
ژان مسعود انگین که زمانی در سال 1973 در مسابقه زیبایی نشریه صدا به عنوان کرال انتخاب شده بود و به برنامه تلویزیونی یشیل چام (کاج سبز) راه یافته بود و سالها دختران جوان در رؤیای خود او را می خواستند اکنون به وضعی دچار شده است که کسی او را نمی شناسد.
ستاره سابق و 55 ساله برنامه یشیل چام تنها، بی کـَس و بی پول، اکنون در یک ایستگاه اتوبوس در شهر ازمیر زندگی می کند!
انگین اکنون با غذاهایی که ساکنان اطرافش به او می دهند در یک روزگار بسیار اسفبار زندگی می کند.
او بعد از انتخابش به عنوان سلطان(کرال) زیبایی به شغل مانکنی پرداخت و به عنوان فتومدل نیز به کار مشغول شد. نام واقعی او مسعود قنداق و متولد بخش سوکه شهر آیدین بود. مسعود تا کنون در یشیل چام با هنرمندان مشهوری همچون قادر اینانیر، آیحان ایشیق و پریخان ساواش همبازی بوده است.
مسعود انگین که در 31 فیلم از جمله فیلمهای معروف "دوست داشتن"، "هفت فرزند و دو داماد"، "طغرل"، "دلتنگی" و "چه تلخ شد دوستان" به عنوان هنرمند اصلی ایفای نقش کرده است بعد از یک تصادف در سال 1976 زندگی اش از این رو به آن رو شد، زندگی اش سیاه شد.
بعد از آنکه رگ ساعدش در اثر تصادف بی حس شد وی با زندگی قهر کرد و به الکل پناه آورد.
مسعود که در سن 30 سالگی با یک دختر از خانواده بسیار مشهور و ثروتمند از استانبول نامزد کرده بود و مدیریت یک سالن زیبایی را برعهده گرفته بود حتی یک توجه کوچک نیز از جامعه سینما ندید و عصیان کرد.
بازیگر زیبا و مشهور برای تسکین دردهایش به الکل پناه برد و بعد از آنکه یک الکلی تمام عیار شد هم حرفه اش و هم شهرتش را از دست داد.
وی که مدت مدیدی برای رهایی از الکل تلاش کرده بودعاقبت توانست در سال 2003 از اعتیاد به الکل رهایی یابد. او که زمانی در بخش سلطنتی و تشریفاتی هتل ها شب را به روز می رساند اکنون شبها در یک ایستگاه دورافتاده اتوبوس در شهر ازمیر راه می خوابد!
مسعود که نام حقیقیاش را پنهان می کند و خود را بانام مصطفی معرفی می کند دردها و رنجهایش را با کسی قسمت نمی کند. او که مغازه داران اطراف از او به نام دده (پدربزرگ) یاد می کنند غذاهایی را که مردم به او می دهند هم قبول نمی کند. تنها از مأموران و نگهبانان اطراف سیگار و چای می گیرد.
ساکنان اطراف ایستگاه اتوبوسی که وی دو سال است شبها را در آنجا به سر میبرد می گویند او ضرری برای کسی ندارد و در افکار خودش غرق است. مسعود انگین صبح که خورشید سر می زند از ایستگاه اتوبوس بلند می شود و تمام روز را در جاده راه می رود و شب به ایستگاه برمیگردد. همسایگان میگویند: "با بچه هایمان صحبت می کند، کسی هم ترسی از او ندارد"
هنرپیشه بسیار مشهور سالهای قبل در جواب سئوال خبرنگاران گفت: نمی دانم چه مدت است اینجایم... شهرت چیز زیبایی بود... اینجا هم خوشبخت هستم... ایستگاه اتوبوس تمام زندگی من است... تمام دارایی من است...خانه من است!
او که نام هنرپیشگان سینما را از خاطرش نبرده است از خبرنگاران میپرسد: "شما برای فیلم ساختن اینجا آمده اید؟ اگر پول بدهید من هم در فیلمتان بازی میکنم."
جملات بی سرو ته و قاطی این هنرپیشه و مانکن زیبای سابق قابل تأمل بود.
پینوشت – هیچ... فقط زندگی چقدر عبرت آموز است! و چه بالا و پائین هایی دارد!
1 کامنت:
این مسعود نیست که به این روز افتاده
این جهان امروزاست که همه چی را دست کم میگیره حتی اصالت
ارسال نظر