ایران و ترکیه دو کشور همسایه هم هستند که در بسیاری از جهات می توان گفت فرهنگ مشترکی دارند. نمی توان این فرهنگ مشترک را به موضوع نژادپرستی و غیره ربط داد و گفت که ما از آنها برتر هستیم یا آنها از ما برتر هستند. مجاورت مرزی تشابه فرهنگی نیز می آورد. تضاد هم می آورد، بدبینی هم می آورد. باید به اینها اضافه کرد افرادی را که مدام برای پوشاندن عیوب خود سعی در نشان دادن خود به عنوان نژاد برتر هستند. فرقی نمی کند از کدام طرف باشد.
فرهنگ مشترک بین ایران و ترکیه باعث شده است حتی محاورات، تعجبات، ادات و ضرب المثلهای دو کشور هم شبیه هم باشند.
جمله "موهایم سیخ سیخ شد" را با ترجمه لفظ به لفظ در ترکی هم داریم: "تویلریم دیکن دیکن اولدو"
یا سلام آنها که "مرحبا" است و برای تشویق هم "آفرین" فارسی خودمان را می گویند.
به شعر مولانا اعتقاد خاصی دارم مبنی بر اینکه همنژادی لزوما همسانی فرهنگی نمی آورد: "ای بسا هندو و ترک همزبان..."
ترکها و فارسها در زبان و نژاد متفاوت هستند. اما جالب است که رشد در محیط فرهنگی تحت تأثیر اسلام و زبان عربی باعث نزدیک ترین همسانی فرهنگی بین ترکها و فارسهاست. زبان فارسی زبان دربار امپراطوری عثمانی بوده است. بسیاری از واژه های فارسی نیز در این دوره به ترکی راه یافته اند.
در مقابل ایرانیان اولین بار با اصطلاحات مدرنیزاسیون در دو قرن گذشته از طریق استانبول آشنا شدند و بسیاری از معادلسازی های ترکها که از عربی گرفته بودند بلاواسطه وارد فارسی شد. مساوات، مشروطه، عدلیه، بلدیه و... از نمونه های این واژه ها هستند. ضمن آنکه در زبان فارسی شاهد لغات ترکی بسیاری هستیم: اردو، چاپار، چخماق، گلنگدن، آچار و بسیاری از لغات دیگر که به ذهنم نمی رسد.
شاید بتوان ادعا کرد شباهتهای فرهنگی ترکها و فارسها بیشتر از همنژادان تاجیک می باشد که بیش از 70 سال تحت سیطره روسها بودند.
با این حال عدم شناخت مردمان دو کشور یا آلوده به غرض بودن شناخت متقابل باعث شده است که به هنگام برخورد با یکدیگر احساس کنیم از دو کره متفاوت آمده ایم.
برخی تلاشهای ترکیه مثلا برای معرفی مولانا باعث بدبینی ما ایرانیهاست. ممکن است برخی ها در ترکیه بگویند که مولانا ترک بوده است اما اشعار فارسی مولانا شاهد دلیل خوبی است. اما نکته غرور آور برای ترکیه و دردآور برای ایران این است که تمام پژوهشهای ما ایرانی ها در طول تاریخ در باب مولانا شاید به نصف پژوهشهای محقق ترکیه ای "عبدالباقی گولپینارلی" هم نرسد! کدام یک از ماها عبدالباقی گولپینارلی را می شناسیم؟!
شعر مولانا فارسی است، اما اعتقادات او بخصوص همین سنی بودنش در تطابق با مذهب و اعتقادات ترکیه است.
اعتقادات تصوفه مولانا در مذهب سنی ها کاملا امری رایج است و در ترکیه با اکثریت سنی نیز مولانا جایگاه مذهبی و ادبی بسیار بالایی دارد.
شاید گام اول درک متقابل و زندگی مسالمت آمیز در کنار یکدیگر شناخت بی غرضانه و قبول واقعیتهای جاری باشد.
در این راه به نظرم نویسندگان دو طرف می توانند با سفر و ارتباط مداوم از نزدیک شاهد شباهتهای فراوان و تفاوتهای اندک باشند. فراموش نکنیم که ترکیه اعلام می کند سیاست اش سیاست تسامح و تساهل است. مردم ایران هم قرنهاست به این دو خصوصیت معروفند. شاید همین مولانای بلخی رومی بهترین شاهد مدعای این دو خصوصیت باشد.
با این شباهتها جای تعجب دارد که چرا مردم دو کشور تا حد زیادی با بدبینی نسبت به هم نگاه می کنند. تا پیش از آمدن به ترکیه فکر می کردم فرهنگ دو کشور کاملا با هم متفاوت است اما با زندگی در این کشور و آشنایی با واقعیات ذهنیت دیگری داده است.
یک نکته دیگر هم در مورد دوره عثمانی بگویم: پادشاهان عثمانی با فتح بیزانس و هرنقطه ای از ترکیه کنونی به جای کلیساها مساجد را ساختند. اما با یک تفاوت جزئی: آنها روی کلیساها مسجد ساختند، اما تمام شاهکارهای هنری قبلی را حفظ کردند. اکنون همین مساجد- کلیساها از مهمترین منابع جذب توریست در ترکیه هستند.
1 کامنت:
ایران و ترکیه دو کشور دارای اشتراکات فرهنگی بسیار زیادی باهم هستند اما متأسفانه از وقتی که ترک ستایی افراطی در ترکیه و ترک ستیزی افراطی در ایران توسط اجانب گسترش داده شد، این دو کشور از هم فاصله گرفته اند.
ارسال نظر