حیدرپاشا مرز ماست. مرز آسیایی بودن من و تعلق تو به جایی دیگر. با قطار آسیا از تهران آمدیم. با هم. و هنگامی که می رفتی، باد موهایت را شانه می زد. و بسفر عطر گیسوانت را استشمام می کرد. و آفتاب، پشت سرت غروب می کرد.
شاهزاده بیزانس! ماههاست که بسفر عطر گیسوانت را می طلبد!
...
حیدرپاشا آخرین ایستگاه قطار تهران به استانبول است که در بخش آسیایی استانبول قرار دارد.
داستانک: آخرین دیدار
تاریخ ۲/۲۱/۱۳۸۷ ۰۹:۰۲:۰۰ بعدازظهر
برچسبها حرفهای خودمانی, کپی رایت
آبونهکردن
روزنوشتها (اتم)
0 کامنت:
ارسال نظر